کد مطلب:216470 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:247

عنایت امام کاظم به شطیطه ی نیشابوری
شیعیان نیشابور جمع شدند و از بین خود محمد بن علی نیشابوری را برگزیدند. پس سی هزار دینار و پنجاه هزار درهم و دو هزار پارچه جامه به او دادند كه برای امام موسی علیه السلام ببرد. شطیطه كه زن مؤمنه ای بود، یك درهم صحیح و پاره ای از خامه كه آن را به دست خود رشته بود و چهار درهم ارزش داشت، آورد و گفت: «و الله لا یستحیی من الحق». [1] یعنی اینكه من می فرستم، اگر چه كم است، لكن از فرستادن حق امام علیه السلام اگر كم باشد، نباید حیا كرد.

پس آن جماعت آوردند جزوه ای كه در آن سؤالاتی بود و مشتمل بود بر هفتاد ورق، در هر ورقی یك سؤال نوشته بودند و مابقی را سفید گذاشته بودند كه جواب آن سؤال در زیرش نوشته شود و هر دو ورقی را روی هم گذاشته بودند و مثل كمربند سه بند بر آن چسبانیده بودند و بر هر بندی مهری زده بودند كه كسی آن را باز نكند و گفتند: این جزوه را شب بده به امام علیه السلام و فردای آن شب بگیر آن را. پس هر گاه دیدی مهرها صحیح است، مهر از آنها بشكن و ملاحظه كن، هر گاه جواب مسائل را داده بود بدون شكستن مهرها، پس او امامی است كه مستحق مالهاست، پس بده به او آن مالها را، و الا اموال ما را برگردان به ما.

آن شخص مشرف شد به مدینه و داخل شد بر عبدالله افطح و امتحان كرد



[ صفحه 247]



او را و دریافت كه او امام نیست. بیرون آمد در حالی كه می گفت: پروردگارا، مرا هدایت كن به راه راست.

گفت: در این بین كه ایستاده بودم، ناگاه پسری را دیدم كه می گفت: اجابت كن آن كس را كه می خواهی.

پس برد مرا به خانه ی موسی بن جعفر علیه السلام. پس چون حضرت مرا دید، فرمود: برای چه ناامید می شوی؟

آنگاه فرمود: من جواب دادم به مسائلی كه در جزوه است به جمیع آنچه محتاج الیه توست در روز گذشته. پس بیاور آن را، و بیاور درهم شطیطه را كه وزنش یك درهم و دو دانق است و در كیسه ای است كه چهار درهم ارزش آن است، و بیاور پاره ی خامه ی او را كه در پشتواره ی جامه ی دو برادری است كه اهل بلخ اند.

راوی گفت: از فرمایش آن حضرت عقلم پرید و آوردم آنچه را كه امر فرموده بود، و گذاشتم پیش آن حضرت. پس برداشت درهم شطیطه را با پارچه اش و رو كرد به من، فرمود: «و الله لا یستحیی من الحق». ای ابوجعفر، برسان به شطیطه سلام مرا و بده به او این همیان پول را.

و آن چهل درهم بود، پس فرمود: بگو هدیه فرستادم برای تو شقه ای از كفنهای خودم را كه پنبه اش از قریه ی خودمان قریه ی صیدا قریه ی فاطمه ی زهرا علیهاالسلام است و خواهرم حلیمه دختر حضرت صادق علیه السلام آن را رشته، و بگو به شطیطه كه تو زنده می باشی نوزده روز از روز وصل ابوجعفر و وصول شقه و دراهم، پس شانزده درهم از آن همیان را خرج خودت می كنی و بیست و چهار درهم آن را قرار می دهی صدقه ی خودت و آنچه لازم می شود از جانب تو، و من نماز خواهم خواند بر تو.

آنگاه فرمود: ای ابوجعفر، هر گاه مرا دیدی كتمان كن، زیرا كه آن بهتر نگاه می دارد تو را.

پس فرمود: این مالها را به صاحبانش برگردان و باز كن این مهرها را كه بر



[ صفحه 248]



جزوه زده شده است و ببین كه آیا جواب مسائل را داده ام یا نه.

راوی گفت: نگاه كردم به مهرها، دیدم صحیح و دست نخورده است. پس گشودم یكی از وسطهای آن را، دیدم جوابهای حضرت را. [2] .

پس از پایان اعمال حج به خراسان برگشتم. چون به نیشابور رسیدم، مردم از من استقبال كردند. از جمله ی آنها همان شطیطه بود در بین استقبال كنندگان. سلام حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را به او رساندم و پارچه و پولی را كه داده بودند، با پیام حضرت به او رساندم. نزدیك بود از فرط شادی روح از بدنش پرواز كند و هر كس كه آنجا بود، به حال او غبطه می خورد و می گفت ای كاش ما به جای او بودیم. چون نوزده روز گذشت، آن زن صالحه از دنیا رفت. شیعیان ازدحام كردند و برای نماز بر جنازه ی او حاضر شدند. ناگاه دیدم حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بر اسبی رسید و پیاده شد و بر جنازه ی شطیطه نماز گزارد و ماند تا آن زن را وارد قبر كردند. دیدم كه حضرت قدری از تربت حضرت سیدالشهداء علیه السلام از جیب خود بیرون آورد و در قبر او گذاشت و چون قبرش را پوشیدند، آن حضرت رو به من كرده فرمود: به شیعیان ما سلام برسان و بگو هر كس از شما مانند این زن باشد، یعنی نسبت به ما اهل بیت اخلاص داشته باشد و حقوق ما را برساند، به ناچار در هر شهری باشد، به نزد جنازه ی آنها حاضر می شویم. پس تقوی و پرهیزگاری به جای آورید تا ما در راه نجات دادن شما از آتش دوزخ كمك كرده باشید؛ یعنی كاری كنید تا از شفاعت ما محروم نباشید.

آنگاه حضرت سوار بر اسب خود شد و حركت كرد. من به مردم اطلاع دادم كه این آقا حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بود، اما وقتی گفتم كه مردم آن حضرت را از دور می دیدند و دیگر دسترسی به او نداشتند. [3] .

مؤلف گوید: در زمان نوشتن این كتاب قبر شطیطه در نیشابور محل



[ صفحه 249]



زیارت ارادتمندان اهل بیت علیهم السلام است و من كنار قبر او رفته و آن را زیارت نموده ام.


[1] احزاب / 53: «ولي خدا از گفتن حق شرم نمي دارد».

[2] منتهي الآمال، ج 2، صص 360 و 361.

[3] مدينة المعاجز به نقل از داستان زنان، ص 118.